احسنوا ان الله یحب المحسنین

  • توسط
  • ۱۳۹۶-۰۹-۲۰
  • دیدگاه غیر فعال شده است

یکی بود یکی نبود. غیر از خدای مهربون هیچکی نبود.
بچه ها گفتم که امام رضا از مدینه به سمت خراسان حرکت کردن
چون مامون دستور داده بود امام رضا بیایند به خراسان
امام رضا توی راه از شهر های زیادی عبور کردن

نیشابور و….
بچه ها کسی که مسافر هست و توی شهری که رد میشه خونه نداره باید چه کار کنه
بره مسافر خونه… خونه بسازه… چادر بزنه …. توی اون شهر وای ناایستاه و….
یک راه دیگر هم هست. توی خونه ی دوستی یا آشنایی مهمون بشه
خوب بچه ها امام رضا بره خونه ی کی مهمون بشه؟

بچه ها همه دوست داشتن امام رضا برن خونه ی اونا. اما امام رضا که نمی تونست خونه ی همه بره که

بچه ها امام رضا گفت : من هر جا خدای مهربون گفت مهمون میشم
خدای مهربون هم بچه ها به امام رضا گفت که خونه ی  یه پیرزن تنها مهمون بشه

پیر زن تنها خیلی خوشحال بود و خیلی برای امام رضا زحمت می کشید توی چند روزی که امام رضا مهمون خونه اش بود.

روز آخر پیر زن تنها خیلی غصه داشت .
چون دلش برای امام رضا تنگ میشد

اما رضا گفت : من برای تشکر از تو که برا زحمت کشیدی . کاری میکنم که دلت برای من تنگ نشه

پیر زن گفت چه کار میکنید؟
اما رضا علیه السلام کنار باغچه پیر زن نشست . از توی جیبش دانه ی بادامی را در آورد و توی باغچه پیرزن کاشت و گفت : این دانه به زودی رشد می کنه و درخت میشه و تو هر وقت اونو ببینی به یاد من می افتی و از من یک یادگاری داری تا دلت برای من تنگ نشه

پیر زن خیلی خوشحال بود . و منتظر تا اینکه درخت بالاخره سبز شد.
بچه الان هم اگر رفتید نیشابور به درخت های بادام نگاه کنید شاید یکی از اون درخت ها همونی باشه که امام رضا علیه السلام کاشته

نیک عیش – دبستان دخترانه امام حسین(ع) – واحد یک مشهد

قبلی «
بعدی »

آمار سایت