داستان حضرت شعیب(علیه السلام)-دبستان دخترانه واحد سه مشهد

  • توسط
  • ۱۳۹۷-۱۱-۰۶
  • دیدگاه غیر فعال شده است

شعیب (ع) از اهل مدین بوده (و مدین شهرى بوده در سر راه شام، راهى که از شبه جزیره عربستان به طرف شام می رفت) و آن جناب با موسى بن عمران (ع) معاصر بوده و یکى از دو دختر خود را در برابر هشت سال خدمت ، به عقد آن جناب در آورده و اگر موسى خواست ده سال خدمت کند ، خودش داوطلب شده و این دو سال جزء قرارداد نبوده‏ ، موسى (ع) ده سال وى را خدمت کرد و سپس از آن جناب خدا حافظى نموده، با خانواده اش از مدین به طرف مصر رهسپار شد.

و قوم این پیغمبر یعنى اهل مدین بت می ‏پرستیدند ؛ مردمى برخوردار از نعمت‏هاى الهى بودند. امنیت و رفاه و ارزانى قیمت‏ها و فراوانى نعمت داشتند ولى فساد در بینشان شیوع یافت! مخصوصا کم ‏فروشى و نقص در ترازو ؛

لذا خداى تعالى شعیب را بسوى آنها مبعوث کرد و دستور داد تا مردم را از پرستش بت‏ها و از فساد در زمین و نقص کیلها و میزانها نهى کند و آن جناب مردم را بدانچه مامور شده بود دعوت کرد، اندرزشان داد، انذارشان کرد، بشارتشان داد، و مصایبى که به قوم نوح، قوم هود، قوم صالح و قوم لوط رسیده بود به یادشان آورد، و در احتجاج علیه کارهاى زشتشان و در موعظه و اندرزشان سعى بلیغ کرد اما جز بیشتر شدن طغیان و کفر و فسوق در آنان نتیجه اى نگرفت.

مردم مدین بجز چند نفر به وى ایمان نیاوردند؛ بلکه در عوض شروع به اذیت او و مسخره کردن و تهدیدش نموده، مردم دیگر را از پیروى آن جناب بر حذر داشتند، بر سر هر راهى که به جناب شعیب منتهى می شد می نشستند و رهگذران را از اینکه نزد شعیب بروند می ‏ترساندند و کسانى که به وى ایمان آورده بودند را از راه خدا منع می ‏کردند و راه خدا را کج و معوج نشان می ‏دادند و می ‏خواستند هر چه بیشتر این راه را زننده در نظرها جلوه دهند و سپس شروع کردند به تهمت زدن!

گاهى او را ساحر خواندند و زمانى کذابش معرفى کردند و خود آن جناب را تهدید کردند که اگر دست از دعوتت برندارى ، سنگسارت خواهیم‏ کرد و بار دیگر او و گروندگان به او را تهدید کردند که از شهر بیرونتان می کنیم مگر اینکه به کیش بت‏ پرستى ما برگردید.

و به این رفتار خود هم چنان ادامه دادند تا آنکه آن حضرت از ایمان آوردنشان به کلى مایوس گردید و به ناچار رهایشان کرده به حال خودشان واگذار نمود  و در آخر دعا کرد و از خداى تعالى درخواست فتح و پیروزی نموده، عرضه داشت:” رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَیْرُ الْفاتِحِینَ”

بعد از این دعا ، خداى تعالى عذاب یوم الظّله را نازل کرد ، روزى که ابر سیاه همه جا را تاریک کرد و بارانى سیل آسا بارید ، اهل مدین آن جناب را مسخره می کردند که اگر از راستگویانى قطعه اى از طاق آسمان را بر سر ما ساقط کن‏ پس صیحه آسمان آنها را گرفت‏ . در نتیجه در خانه هایشان صبح کردند در حالى که به زانو در آمده و مرده بودند و خداى تعالى شعیب و مؤمنین به او را نجات داد ، پس شعیب پشت به آن قوم مرده کرده، گفت: ((چقدر در ابلاغ رسالت پروردگارم به شما کوشیدم و چقدر نصیحتتان کردم حالا چگونه می ‏توانم درباره سرنوشت شوم مردمى کافر اندوهناک باشم؟!(

منبع: ترجمه تفسیر المیزان

گردآورنده : سرکار خانم کریمی مربی محترم دوره قرآن دوم دبستان دخترانه واحد سه مشهد

 

قبلی «
بعدی »

آمار سایت